پروردگارا...
با این همه گناه، به دردت نمی خورم.
با سیل اشک و آه، به درت نمی خورم
چشمم به روی غیر شما باز باز بود،
با این همه نگاه به دردت نمی خورم.
حتی برای توبه، دلم جای دیگر است
با این دل سیاه، به دردت نمی خورم.
گم گشته ام میان مسیر گناه ها
برگشته ام به راه، به دردت نمی خورم؟
در اوج معصیت، دل من خوش به گریه است
اشکم برای شاه، به دردت نمی خورد؟
من آن گدای خیره سر بزم روضه ام
دل کرده ام تباه، به دردت نمی خورم؟
پیراهن سیاه عزای حسین، هست
گر آورم گواه، به دردت نمی خورد؟
من پای بسته ي، غم ارباب بی سرم
افتاده ام به چاه، به دردت نمی خورم؟
با این همه تباهی بی حد، خدای من
این اشک گاه گاه، به دردت نمی خورم؟
آری درست، لایق مهدی نمی شوم
در خیل آن سپاه، به دردت نمی خورم؟
اما ببین که آمده ام، بین همهمه
من را ببخش، جان حسین، جان فاطمه...
نظرات شما عزیزان:
تویی صاحب من
تویی خالق من
کاری کن به دردت بخورم.
کاری کن پیش ولیت روسفید شوم.
قربان همه ی مهربانی هایت شوم.
خیلی دردناک بود ولی نیاز بود.مرسی